-
شاید که باید گاه کمی سکوت کنم/گرچه در سکوت گاهی جز دلتنگی چیزی ی
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 10:24
شاید که .. باید ... گاه ... کمی سکوت کنم و در سکوت ... گوش کنم .... به نوایِ دلِ خود شاید که .. باید .. گاه .. کمی دور شوم از تمامِ همهمه و در خودم ... جوابِ بعضی از سوال هایم را جستجو کنم
-
اعتراف
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 10:23
من دلم بیماره من دلم شب همه شب تا به سحر بیداره دل من ناب نبود دل من آرامشِ خواب نبود دل من بازیچه ی دست نسیم سحره می دهم دل به نسیم هر کجا خواست ببره دل من ناب نبود دل من آرامش خواب نبود دل من بازیچه است هر که آمد کَمَکی با دلِ من بازی کرد هر که آمد کّمّکی دلِ خود راضی کرد بعدِ بازی .. باز هم این دلِ من تنها شد بعدِ...
-
امروز کشتی بغضم به ساحل گریه نشست
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 10:21
امروز .. کشتی بغضم به ساحل گریه نشست .. من چقدر باریدم .. در حسرت ای کاش های مدام دل خود .. ابر دل سنگین تر از شب شده بود .. سنگین تر از عمق سکوت ماهی در دل یک دریای طوفانی من چقدر باریدم .. من چقدر از گریه ی سنگین دلم .. لرزیدم من چه تنها بودم .. گویی مرگ دلم را با دیده ی خود می دیدم من امروز بغضم شکست .. در غم کوچ...
-
من دلم را کشتم
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 10:19
جایی در شب .. حسیست ... که به من می گوید .. که دلم زندانیست ... جایی در شب ..حسیست .. که به من می گوید .. نگاهِ دلِ من طوفانیست .. جایی در شب .. همان جا که غریب افتادم .. جایی در شب .. همان جا که دلِ بی چاره ی من .. قربانیست .. دور شو .. از من و دل .. من دلم را کشتم .. جایی در شب .. همان جا که دل من زندانیست .. هوا هم...
-
امروز .. آرامم .. شب تمام شد .. یادم داد .. هیچ چیز نمی ماند ..
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 10:19
امروز ... دریای دلم آرام است ...... و من ... این ناخدایِ تشنه یِ سفر ...... بادبانهای کشتیِ دل را ...... در مسیرِ تازه ای ... بر می افرازَم .... و من ... آرام می رانم ... و من ... آرام زیرِ لب می خوانم .... سرودِ هستیِ خود را ..... مینا ... بران ... نومید نباید بود .... آن سو ... شاید آن دورهایِ دور ... جاییست ......
-
ارامش
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 10:18
چشمانم را می بندم و چنان در عطر گل و آوای نسیم غرق می شوم که دیگر هیچ ازدحامی نمی تواند آرامش ذهنم را به هم زند آی آدمهای شتابزده .. لختی درنگ کنید .. خوشبختی در دو قدمیتان و شما به دنبالش گرد جهان می گردید .. امروز روز دیگریست .. کاش تازه تر شویم ..
-
آه ای خدای قطره ها .... بر من و دلم ببار
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 10:17
آه ای خدایِ قطره ها .. بر سر تا به پایِ من ببار ... تا در حسِ پاک و زلالِ آب .. غوطه ور شود دلم ... تا بارِ دیگر .. احساسِ تازگی کنم آه ای خدایِ قطره ها .. می ترسم من از سراب ... من را به لطفِ خود .. بسپار به دستِ آب آه ای خدایِ قطره ها .. با نورِ قطره هایِ خود.. بر من و دلم بتاب .. تا در این شبِ تاریک .. راحت روم به...
-
عجب شبی
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 11:26
-
می تونی
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 11:23
می تونی دل بـِکــنـــی تا ته ِ دنیا برسی امروزُ رها کنی تا خود ِ فردا برسی می تونی همسفر ِ خاطره های بد باشی می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی می تونی تو چار دیوار ِ غربت ِ دنیا بری می تونی هر جا بمونی ، می تونی هرجا بری امّا هرگـــز نمی تونی غمُ تنها بذاری تو مســــافری نمی شه غربتُ جا بذاری خاطرت هرجا که باشی بازم...
-
رفتن تو
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 11:25
-
چشمای تو
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 11:22
گاه گاهی که دلم میگیرد قلمم را بر میدارم و بر روی کاغذ سفیدم حرفهای را می نویسم که به هم دهن کجی می کنند و میخندند و...گاهی آنقدر از غم می نویسم که به وضوح می بینم اشک کلمات را که برای خاطر دل من می گریند خلاصه هر وقت ذوقی برای نوشتن در من بیداد می کند ،کارم می شود بازی کردن با کلمات آنقدر می نویسم که کلمات از من خسته...
-
دل نوشته
جمعه 15 مهرماه سال 1390 13:50
در زیر این آسمان ، این انتظار چیست که روح را بیتاب خویش کرده است ! در تاریخ این عطش چیست که هرگز در روح های سیراب فرو نمی نشیند؟ روح های مهاجر چرا آرام نمی گیرند؟ عشق و عصیان دلهای بزرگ را چرا رها نمی کند ؟ بانگ آب خاطره ی دور کدام زندگی ، کدام آبادی را در ما بیدار می کند ؟ دل های بزرگ و احساس های بلند عشق هایی زیبا و...
-
دلم گرفته ای دوست
جمعه 15 مهرماه سال 1390 13:43
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟ کجا روم که راهی به گلشنی ندانم که دیده برگشودم به کنج تنگنا من نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من! نه چشم دل به سویی، نه باده...
-
قلم
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 11:48
قلم خواهم زد ،شبها تابیداری صبح با دفترم ،باقلم، باحسرتم وباروزی خودم. به پایان خواهدرسید تمام احساسم رابرای نوشتن گذاشته ام نمیدانم روزی کسی باخط پرغصه ی من قصه ای خواهد ساخت یا که ازفراق عشقی از بغض به اشک خواهد رسید؟ نمیدانم کسی نگاهی خواهد کرد که بداند من تنها که اینگونه آشفته حال قلم میزنم فراق که دارم وچه برقلبم...
-
دلم
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 11:36
دلم لبریز ماتم شد..................جهانم غرق در غم شد شکستند از رفیقم دل... انقدی دلخسته هستم که نتونستم شعرمو به اتمام برسونم. چقدر شاعر این بیت و در وصف من گفته: دردت چه بود دیشب که تمام شب.............سر را به سنگ میزدی و می گریستی
-
یادت باشه
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 17:02
دلمو کردی تو خون یادت باشه تو خودت موندی جوون یادت باشه من نخواستم که برم اماخودت قسمم دادی نمون یادت باشه از توپرسیدن که این دوره چیه؟گفتی اخر زمون یادت باشه همه با انگشت منو نشون میدن میگن اینه !این همون یادت باشه وسط پاییز با یه انگشتری اومدی خونمون کردیم نشون یادت باشه هفته ی بعدش چقد با عجله مجلس بله برون یادت...
-
یه نفر
شنبه 2 مهرماه سال 1390 12:36
-
دلم تنگ است
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 18:26
دلم تنگ است نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی پریشان حالم و بی تاب میگریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من به دنبال تو همچون کودکی هستم و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل... دلم تنگ است... و تنهایی به لب می آورد جانم بیا تا با تو گویم از...
-
رسم زندگی
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 10:02
دلم برای کسی که هنوز نرفته تنگ شده ، قلبم واژگون و چشمانم... نمی خواهم و امیدوارم که بین من و او دوری سایه اش را پهن نکند دوستش دارم به قدر عجیبی که مغزم به داشتنش در قلبم حسادت می ورزد دوستش دارم حتی از دوست درون خودم هم بیشتر... می گوید دوستت دارم اما با وجود همه ی دوست داشتن هایم با همه ی احساسم زبان به اعتراف...
-
در خلوت عشق
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 11:00
در خلوت عشق تو من مرده بودم، آن روز که دلت را راهی جاده ی سرنوشت چشمان دیگری کرده بودی، من آن شب گم شدم که لالایی چشمان مرا با غریبه ی دیگری مقایسه کردی. شاید مرده بودم آن هنگام که دستانت را به دیگری می سپردی و او را مهمان دلت میکردی. کسی گفت:(او در سینه اش قلب و رویا ندارد.) و من او رابه جرم نامهربانی به قصاص محکوم...
-
برگرد
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 10:48
برگرد! سکوت شبانه ی من را بر هم زده ای؟ و اشک را مهمان دلم کرده ای! برگرد! به همان شهری که جنس آدم های سنگی ست، به همان شهری که آسمانش خاکستری ست، دلت را به هوای نگاه دیگری، راهی سفر کردی و دل من را بی پناه کردی! برگرد! به سرزمینی که از جنس دل های بی وفاست! تو چشمان او رو دیدی، که چشمان مرا فراموش کردی! برگرد! تو...
-
کوله بار
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 10:44
کوله بارم پر از عشقی بود که تار و پود وجودم را از آن خود کرده بود. چشمانم را بسته بودم و چشمان زیبای تو را می دیدم و در جاده ی بی انتهای عشق قدم بر می داششتم... . صدای غرشی چشمانم را گشود! ابر با آن پوستین سپید و نمناکش، صدایش کردم و گفتم:((تو می دانی عشق چه رنگی بود؟) غرید و با لهجه یی شبیه لهجه ی نقره ای یاس های...
-
رفتم
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 10:42
مگر آن روز ندیدی غم ویران شدنم را...غم ویران شدن سقف دلم را دل من سوخت در این آتش جان...دل تو نشد حتی به حال ما نگران سر گذاشتم بر سجده تا نشوم از تو جدا...تو همان روز شدی از من جدا من شمع شدم تو پروانه نشدی... من مجنون شدم تو لیلی نشدی... من دریا شدم تو ماهی نشدی... من ابر شدم تو باران نشدی... من شعر شدم تو غزل...
-
فکر نمیکردم
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 09:40
هیچ فکر نمی کردم به جرم عاشقی این گونه مجازات شوم دیگر کسی به سراغم نخواهد آمد قلبم شتابان می زند شمارش معکوس برای انفجار در سینه ام ومن تنهای خود را در اغوش می کشم تنها ماندم
-
لحظه
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 09:30
خدایا حال هر چه به آسمان می نگرم ستارهای نمی یابم او از این آسمان رفته است بدانم به کدامین اسمانت رفته اس ت خوب می دانم وخوب می دانم که دیگر بر نمی گردد این را زمانی فهمیدم که می رفت این را از رفتنش احساس کردم ولی ای کاش برای یک بار برای آخرین بار به آسمان بر می گشت هرچند کوتاه ای کاش می آمد ومی درخشید برای لحظه ای...
-
ای گل تازه
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 10:51
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تو را التفاتی به اسیران بلا نیست تو را ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را فارغ از عاشق غمناک نمیباید بود جان من این همه بیباک نمیباید بود همچو گل چند...
-
درد و دل با خدا
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 16:34
خدایا گریه امونم نمیده گاه گاهی خسته میشم خدایا بارها شکسته ام اما دم نزدم گناهم چی بود خدایا رویاهام کوچیک بود پس چرا ؟چرا شکستم خدایا همیشه با هام بودی ولی این روزا خیلی دلتنگم خدایا چرا اینجا ادماش رنگ و بویی از محبت نبردن خدایا چرا اونی که دوس داری همیشه میزاره میره خدایا چرا عشق واسه ادمای اینجا بازیچه شده خدایا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 12:55
-
تو
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 11:01
تو که عاشقم باشی تمام عشاق روزه ی سکوت می گیرند! ماه آسمان را فراموش می کند ستاره ها در نورت خیره می مانند و من در عمیق ترین نقطه ی اقیانوس چشمهایت به خواب ملکوت می روم تو که با من باشی باران عشق می بارم دلم را در صدایت گم می کنم و بی تابی ام را با تجسم نگاهت تسکین می بخشم حالا تو هستی آرامشت شب را به حسادت وا می دارد...
-
می خواهم تنها بمانم
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 22:58
سلام حال من خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور، که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند با این همه اگه عمری باقی بود طوری از کنار زندگی میگذرم، که نه دل کسی در سینه بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمانم٬ تا یادم نرفته بنویسم: دیشب در خوابم سال پر بارانی بود خواب باران و پائیزی نیامده را دیدم دعا کردم که...