-
با من باش تو ای کبوترِ حسِ من .. بگذار هم پروازِ آرزوهایِ قشنگت
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 15:15
با من باش .. تو ای کبوترِ قشنگِ حسِ من تا که من .. در کنارِ تو .. روزِ دوباره ای را شروع کنم از کنارِ من تکان نخور .. بگذار هر وقت که خسته ام از حسِ حضورِ تو .. احساسی تازه تر کنم با من باش .. تا در کنارِ تو .. احساسِ بهتری کنم
-
بی نوا فرهاد!
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 11:49
آه شیرین این که فرهادت شده بازیچه نیست من نمی فهمم دگر این سردی تو بهر چیست آه! فرهاد بی ستون کند و ولی او خنده زد با کلنگش زد ولی او با دل آکنه زد در سکوتم من از این آواز سرد و بی صدا آه!شیرینها چقدر تلخند اینجا ای خدا خوب دیدی چه ساده دل برید از بی ستون بی وفا شیرین: دیدی چی کشید آن بی زبون بی نوا فرهاد! تلخی شیرین...
-
مثل من باش مجنون
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 11:43
آه ! مجنون مانده در این التهاب عشق لیلایش همه بوده سراب؟ آی ! مجنون من که گفتم دل نبند گریه ات کم کن بر این عشقت بخند جان مجنون،تو دگر اینگونه بی تابی نکن او که رفت.دیگر ولش کن اینچنین زاری نکن بی خیال. مجنون او که عشقت را ندید! او سرش گرم است دیگر بر همین عشق جدید حق هم داری چه سخت است دیدنش با دیگری رسم لیلاها همین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 11:32
آره با توام می فهمی تو که شعر رو لبامی منو تو تنها گذاشتی تو که اشک تو چشامی با تو ام که خاطراتت واسه من هنوز عذابه تو که رفتی و ندیدی زندگیم بی تو خرابه آره با توام توای که دلمو آسون شکستی منو دست باد دادی ساقطم کردی زه هستی منو تو آواره کردی حالا رفتی به سلامت باشه منتظر می مونم دیدارمون به قیامت تا که اسمشو می آرم...
-
غم را اگر از دلم بگیری هیچم
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 11:30
غم را اگر از دلم بگیری هیچم کعبم تو شدی به دور تو می پیچم غم چون غم توست تحمل غم دارم بگذار سبک شم مثه باران بارم نه گریه سبک نمی کند این دل من زیرا که هنوز سنگ نگشته دل من سهراب قدیم بود که آب را کردن گل سهراب ببین که سنگ کردن حالا دل با این همه تنهایی و طعنه و درد با این همه بی تو رفتن روزای سرد باز حاظر نشوم که تو...
-
خداحافظ
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 09:15
به یادم شمعی در دلت روشن کن .. تا نگیرد دلت بی من من به یاد تو .. لبخندی می کارم کنار لبان خود تا یادم نرود که زمانی آرامشِ دلم بودی خداحافظ
-
نگو که تنهایی ..
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 09:15
آدمها ........ این مسافرانِ راهِ زندگی .. همه در گذرند .. گاه پر شتاب .. گاه خیلی آهسته .. همه در گذرند .. گذر از تو .. اندیشه هایت .. احساست .. دلت .. جانت و در انتها .. باز تو هستی و خودت .. خودِ خودت پس هیچوقت و در هیچ کجا .. خودت را دستِ کم نگیر در تنهاییِ تو .. حسیست .. که در میانِ جمعِ مسافران نخواهی یافت .....
-
گاه باید .. بارید .. تا گلوی دل درد نگیرد از بغض .. گاه باید سبک
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 09:12
گاهی چقدر عجیب .. یک قطره اشکِ گرم .. خنک می کند دلم .. گاهی چقدر عجیب .. با یک قطره اشکِ گرم .. سر می کند دلم .. و چه آرام میشود دلم ... وقتی که می چکند قطره های بیقرارِ اشک ... از اَبرَکِ نگاه ...بر گونه های دل .... گاهی چه لذتی دارد ... لمسِ مهربانِ قطره های دل ... لمسِ قطره هایِ مهربانِ اشک .
-
ببار باران عشقت را ... بباران آسمانت را ... ببار بر من و این دل
شنبه 10 دیماه سال 1390 13:46
خدایا .... بباران آسمانت را .... دلم باران می خواهد ..... تا به زیر قطره های تو ..... کمی این دل بیاساید ..... بباران آسمانت را ..... به حرفم .. تو .. کمی گوش کن .. بیا با قطره هایِ عشق ... من و دل را نوازش کن ....
-
در آغوشم بگیر امشب ...
شنبه 10 دیماه سال 1390 13:45
در آغوشم بگیر امشب .... که من محتاجِ آغوشِ دلی لبریز از لبخندم ..... که من محتاجِ گرمایِ دلی هستم ... تا بگیرد از دلم سرمایِ نهانم را ...... در آغوشم بگیر امشب .... تو .. که گرمی .. در آغوشم بگیر امشب .... تو که محرمِ این دلِ سرمازده ی طوفانی ... و مرهمِ غصه ها و قصه هایش بودی و هستی .... در آغوشم بگیر امشب .... تا...
-
شما لبخند دل منید
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 16:08
شما لبخندِ دلِ منید من این لبخند را از دلم نمی گیرم بی حرفی مرگِ دل است حرف را از دلم نمی گیرم و تا نفس می کشم هنوز لبخند می زنم به روز تا نفس می کشم هنوز لبخند می زنم به رویِ هر چه دوست باز می نویسم تا که شاید سبک کنم بارِ ناگفته هایم را با یک تیر دو نشان خواهم زد هم خودم راضی می شوم و هم شمایِ دوست دوستتون دارم مرسی...
-
دلت را دست کم نگیر
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 16:04
من فرمانروایِ دلِ خویشم در قلمرویی که نامش احساسِ من است جایی که در آن ..دلم همیشه پیروز است دارم خودم رو دلداری می دم ... بد نیست گاهی آدم عاشق خودش بشه ...
-
به زودی بر می گردم
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 14:00
کمی خاموش خواهم ماند به یک خاموشی مطلق نیازمندم دیر یا زود دوباره .. بر می گردم فقط یادتان باشد که من هستم جایی کنارِ احساس و افکارتان
-
..........
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 13:59
از این بالا ....... در این تنهاییِ یک دست چه حسی در دلم دارم .. از این بالا ........ در این ساکتِ تاریک چه نورانیست ...... خانه های شهر چه نورانیست ... آسمان و ابر و این بالا .. چقدر سرد است عجب سوز و سرمائیست در این تنهاییِ پر درد
-
برای میمنت عزیزم ..
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 13:59
به یادت .. شمعی در دلم روشن کرده ام .. می بینی؟؟ می بینی که چگونه هنوز هم در دلم هستی ؟؟ و من تا زنده ام .. هیچگاه فراموشت نمی کنم .. و یادم نمی رود که تا روزهایِ آخر بودنت .. لبخند می زدی به روی زندگی .. به رویِ عشق .. ای دوستِ ندیده ام .... ای آنکه در دلم مأوا گزیده ای .. من تو را .. تا همیشه دوست خواهم داشت .. روحِ...
-
رویای قشنگ من
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 08:36
می خواهم فکر کنم ... که به یادمی می خواهم فکر کنم ... که همچو نوازشِ آب در لحظه های تو جاریست ... اسمِ من می خواهم خیال کنم .... که همچو آرامشِ خواب قراری برای بیتابیِ توست .. دلِ من بگذار با این خیالِ قشنگِ دلم خوش باشم نگو .. عجب خیالِ خامیست .. این خیالِ بیهوده بگذار فکر کنم که همچو تکرارِ آیه های خدا تکرارِ نام من...
-
قطره قطره ی دل من ..می چکند بر خاک و می میرند
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 08:35
با حسِ حضورت .. دلم خرسند است زیرِ بارانِ قشنگِ احساس بگذار لبِ خود بر پیشانیِ من تا نباشم تنها تا نگیرد دلِ من تا بخندم با تو بر همه غمهایم
-
قطره . قطره ی دل من . می چکند بر خاک و می میرند . اما . من زنده
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 09:16
نگاه کن که من .. با تو .. تا همیشه لبریز از شرابِ محبتم ... و هیچ سرمایی از دلم نخواهد گرفت .. آتشِ عشقت را و در آغوشِ مهرِ تو .. تا همیشه تازه می مانم .. نگاه کن که چگونه یخِ نگاهِ من .. ذوب می شود در برقِ نگاهِ تو .. و دستانِ عاشقم .. سر انگشت ِ مِهرْبانِ تو را می جویند .. بدونِ هیچ کلام یا حرفی .. تنها .. نگاه کن...
-
دوست دارم این پنجره را
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 09:15
من اینجایم ... کنارِ سکوتِ خوشایندِ دلم .. و نگاهم از میانِ قابِ پنجره ... به رویِ سرزمینِ ناشناخته ی دلهایِ مردمان باز است .. و گاه چه لذتی دارد برایِ دلم .. نشستن بر سرِ سفره ی دلِ آدمهایی که.. سفره ی دلشان را پهن می کنند در حضورِ نگاهِ هم .. و کنار سفره ی دلهاشان .... فارغ از قضاوت هایِ بی اساس.. گاه عجب گل می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 09:14
امشب در دریایِ حسِ جدیدِ خود تطهیر می کنم دلم باید بشویم از رُخَش .. زنگار باید پاک کنم دلم .. از شَک دلِ من .. در تردید .. خواهد مرد امشب .. در حسِ جدیدی رها خواهم شد رها از هر چه که خسته می کند دلِ مرا
-
امشب غرق بارانم
شنبه 3 دیماه سال 1390 09:37
خدایا .. هیچ می دانی که همیشه به موقع به دادِ دلم .. تو می رسی ؟؟ آنجا که خسته ام .. آنجا که دل شکسته ام .. آنجا که از همه ی عالم و آدم گسسته ام .. همیشه تو همان دستی هستی که می گیری از دلم غبارِ غمها را مرسی خدایِ قطره ها ... بارانت بر دلم بارید و نگاهِ من تر شد و من ... از یمنِ وجودِ تو ... تازه تر شدم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 دیماه سال 1390 14:49
آبیِ به این زیبایی ... گاه چه وحشت زاست کاش دریانوردِ ماهری باشیم ... تا در دریایِ پر تلاطمِ دنیا سالم و شاد به مقصد رسیم و رسانیم .. دلهای خود و همه ی آنهایی را که دوستشان داریم
-
افسانه ی نگاه ..
جمعه 2 دیماه سال 1390 08:50
پشت یک تنهاییِ معصوم .. نگاهی خیره بر خویش است .. نگاهی که گاه لبریز از لبخندُ .. گاه سرشار از غم هایِ کمابیش است ..
-
خدایا؟
جمعه 2 دیماه سال 1390 08:50
خدایا ؟ هستی ؟ باش ..... تا نترسم از هجومِ غمهایم تا در کنار تو .. تا همیشه قوی باشم
-
شب و من و یلدا ....
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 04:07
در این شبِ یلدا ... می افروزم شمعِ روشنی در دل .. تا که .. تا خودِ صبح .. کنارِ من و دلم باشد ... خدایا تو هم کنارم باش ... تا ... شبم .. شبِ آرامتری باشد
-
زمان
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 11:41
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 11:35
میخوام به گذشته برگردم به روزای عاشقی به روزی که تمام غمهام در آغوش امنی حل شد به لحظه های نابی که تجربه ی دوبارشون محاله میخوام به گذشته برگردم به گذشته ای نه چندان دور به خلوت عاشقانه ای که داشتنش حالا ی رویاست
-
صدایم کن
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 11:29
صدایم کن صدایم کن ازکنج این خلوت تنهایی صدایم کن ازپشت هر آبشاربی کسی صدایم کن از انتهای تمام جاده ها وسلام کن به من به عشق دشت وبه آواز چکاوک که درون قفس جانم زندانیست گوش جان شو صدایم کن ازپشت دیوارسکوت و نگاهت راببار به تن خسته ی بی فردایم پرم ازشوق پریدن وهم آوازشدن با تمام حنجره ها پیچک عشقت رابه تمام جانم پیوند...
-
پرنده ی آرزوی من ..
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 11:35
پاورچین پاورچین .. راه می روم .. مبادا که بِپَری تو ای پرنده ی قشنگِ آرزوهایم من .. با عشقِ تو .. زنده ام دور نشو زِ من با نگاه به توست .. که جانِ تازه می گیرم بگذار نگاهِ آرامم را بلغزانم تا ابد به رویِ بالهایِ تو دلم پُر از دانه است می خواهم که تا ابد خوشه چینِ دلم باشی از من جدا مشو پیشِ من بمان با سازِ قلبِ من هم...
-
من و کودک قلبم ..
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 11:33
در من ... کودکی امروز ... داد و قالی کرد مرا از هر چه حسِ بد ... کودکِ قلبم .. خالی کرد کودکی امروز ... به من می گفت : مشو غمگین اگر روزی پایِ دلت لغزید ... اشتباهی کرد کودکِ قلبم به من می گفت : مگو این دل چقدر خسته است ... مگو این کوچه بن بست است ... مگو دربها همه بسته است ... مشو نومید .. مشو بی شوق .. مشو غمگین .....