حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

شاید که باید گاه کمی سکوت کنم/گرچه در سکوت گاهی جز دلتنگی چیزی ی

        

 

شاید که .. باید ... گاه ... کمی سکوت کنم

و در سکوت ... گوش کنم .... به  نوایِ دلِ خود

شاید که .. باید .. گاه .. کمی دور شوم از تمامِ همهمه

و در خودم ... جوابِ بعضی از سوال هایم  را جستجو کنم

 

اعتراف

            

من دلم بیماره

من دلم شب همه شب تا به سحر بیداره

دل من ناب نبود

دل من آرامشِ خواب نبود

دل من بازیچه ی دست نسیم سحره

می دهم دل به نسیم

هر کجا خواست ببره

دل من ناب نبود

دل من آرامش خواب نبود

دل من بازیچه است

هر که آمد کَمَکی با دلِ من  بازی کرد

هر که آمد کّمّکی دلِ خود راضی کرد

بعدِ بازی  .. باز هم این دلِ من تنها شد

بعدِ بازی .. دلم تب کرد .. بعدِ بازی .. دلم بیمار شد

دل من بیماره

دل من ناب نبود

تو ببخش

تو ببخش

تو .......

ببخش من و این دلِ بیمارِ مرا ......

امروز کشتی بغضم به ساحل گریه نشست

          

 

امروز .. کشتی بغضم به ساحل گریه نشست ..

من چقدر باریدم .. در حسرت ای کاش های مدام دل خود ..

ابر دل سنگین تر از شب شده بود ..

سنگین تر از عمق سکوت ماهی در دل یک دریای طوفانی

من چقدر باریدم .. من چقدر از گریه ی سنگین دلم .. لرزیدم

من چه تنها بودم .. گویی مرگ دلم را با دیده ی خود می دیدم

من امروز بغضم شکست .. در غم کوچ کبوترهایم

در غم کوچ حسی که در قفس سینه  عمری .. زندانی بود

کاش باز هم .. همانجا .. می ماند .. کاش بی آب یا که دانه هم

این حس در درون دل من .. باقی بود

آه از حسی که برفت

آه از حسی که .. نبودش مرا به دست گریه داد

من دلم را کشتم

        

جایی در شب .. حسیست ... که به من می گوید ..

که دلم زندانیست ...

جایی در شب ..حسیست .. که به من می گوید ..

 نگاهِ دلِ من طوفانیست ..

جایی در شب .. همان جا که غریب افتادم ..

جایی در شب .. همان جا که دلِ بی چاره ی من ..

 قربانیست ..

دور شو .. از من و دل ..

من دلم را کشتم ..

جایی در شب .. همان جا که دل من  زندانیست ..

 هوا هم .. امشب همچون دل من .. طوفانیست ..

باد می پیچد در تاک ..

می چرخد در خاک ..

و در این تاریکی ..

همدمِ من شده است ..

و در این شب که سیاه است .. سیاه ..

با دلم می خواند .. نغمه ی حسرت و آه ..

امروز .. آرامم .. شب تمام شد .. یادم داد .. هیچ چیز نمی ماند ..

         

 

امروز ... دریای دلم آرام است ......

و من ... این ناخدایِ تشنه یِ سفر ......

 بادبانهای کشتیِ دل را  ......

در مسیرِ تازه ای ...

بر می افرازَم ....

و من ...

آرام می رانم ...

و من ...

آرام زیرِ لب می خوانم ....

سرودِ هستیِ خود را .....

مینا ... بران ...

نومید نباید بود ....

آن سو ... شاید آن دورهایِ دور ...

جاییست ... روزی می رسی به آن ....

جایی پُر از هر آنچه می خواهی ...

باید ناخدایِ ماهری باشی ...

بی هراس و ترس از قهرِ دریایِ زندگی ...

بی هراس از ناملایمات ...

سُکّانِ کشتیِ دلت را محکم به دست بگیر ...

و این جمله را تکرار کن مدام ...

بگو :

تا ساحلی که می خواهم ... راهی نیست ...

نومید نباید بود ... حتی اگر دریا .. آب و باد ...

هستی تو دهند به باد ... فعلا که سالمی ...

تا نفس به سینه و جانی به  تن داری ...

در دریایِ زندگی بران ..

با خودت بگو :

آن دورها جاییست ... روزی می رسی به آن

ارامش

                           

 

چشمانم را می بندم و چنان در عطر گل و آوای نسیم غرق می شوم

که دیگر هیچ ازدحامی نمی تواند آرامش ذهنم را به هم زند

آی آدمهای شتابزده .. لختی درنگ کنید ..

خوشبختی در دو قدمیتان و شما به دنبالش گرد جهان می گردید ..

امروز روز دیگریست ..

کاش تازه تر شویم ..

آه ای خدای قطره ها .... بر من و دلم ببار

     

 

آه ای خدایِ قطره ها ..

بر سر تا به پایِ من  ببار ...

تا در حسِ پاک و زلالِ آب ..

غوطه ور شود دلم ...

تا بارِ دیگر .. احساسِ تازگی کنم

آه ای خدایِ قطره ها .. 

می ترسم  من از سراب ...

من را به لطفِ خود .. بسپار به دستِ آب

آه ای خدایِ قطره ها ..

 با نورِ قطره هایِ خود..

بر من و دلم بتاب ..

تا در این شبِ تاریک ..

 راحت روم به خواب  ..

می تونی

 

 

 

 

 

می تونی  دل  بـِکــنـــی تا ته ِ  دنیا برسی

 

امروزُ رها کنی تا خود  ِ فردا برسی

 

می تونی همسفر ِ خاطره های بد باشی

 

می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی

 

می تونی تو چار دیوار ِ غربت  ِ دنیا بری

 

می تونی هر جا بمونی ،  می تونی هرجا بری

 

امّا هرگـــز نمی تونی غمُ تنها بذاری

 

تو مســــافری نمی شه غربتُ جا بذاری

 

خاطرت هرجا که باشی بازم اینجا می مونه

 

تا ابد غصه ی غربت  ، تو دلت جا می مونه ...