-
.............
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 00:08
خسته بر راهت رسیدم جام عشق راسرکشیدم در کمان ابروانت عشق را من جمله دیدم درتمام عاشقان من جز تو معشوقی ندیدم درپس آن خنده هایت نور دیدم فهم دیدم در نگاه گل فشانت طعم دنیا را چشیدم و انگه آن چشمان ندیدم زندگی را تیره دیدم گر خم ابرو بدیدم دل ازین دنیا بریدم من در آن رخسار زیبا از لبانت بوسه چیدم من در این دنیا برایت چه...
-
.............
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 02:35
همواره باید عبوری داشت کاش این عبور قشنگ باشد
-
.............
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 02:35
آرامشِ لبریز از بیقراریم ببین که در سکوت .. بی صدا نشسته ام اما در دلم .. امواجِ سهمناکِ افکارِ ناگزیر .. بیداد می کنند ... می ترسم که در سکوت .. غرق در دریایِ دلم شوم یک روز وای خدایِ من .. آوایِ گنجشکانت .. به ( آنی ) سکوت دلم را بر هم زد و من چه خوشحالم .. که صدایشان از آرامِ ذهنم به درونم نفوذ می کنند بیقراریشان...
-
.............
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 02:35
بشنو نوایِ سازِ مرا که از دور دستِ دور .. برایِ دلِ تو می زنم تو نیستی و من .. به جایِ تو .. می نوازم در گوشِ باد تو نیستی و من .. به جایِ تو .. می نوازم در گوشِ قاصدک باشد که باد .. این نسیمِ پائیزی برساند به گوشِ تو عاشقانه های مرا هر وقت .. هر جا .. که نسیم .. دستی به موی تو کشید هر وقت .. هر کجا .. که مشام جانت را...
-
.............
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 02:34
شب با وجود تو .. شاعرانه می شود و من .. با تو .. از هیچ شبی نمی ترسم و من .. با تو .. در سکوتِ شب .. پُر از حرفم و من .. با تو .. شعرِ عاشقانه می گویم و من .. با تو .. تا همیشه می خندم اگر دوست داری خنده های دلِ مرا تا همیشه پیشِ من و دلم بمان چون که تو .. خودت .. لبخندِ دلِ منی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 02:16
بگو سرما ... می گم ... تو گرمم کن بگو که شب ... می گم ... مهتابِ شبِ منی بگو باران ... می گم ... چترِ احساسم باش بگو نسیم ... می گم ... توئی نسیمِ دلپذیرِ من بگو درخت ... می گم ... بیدِ مجنونم باش بگو که گل ... می گم ... تو گلِ سرخِ دلِ منی بگو که یاد ... می گم ... از یادت مرا مَبَر بگو خورشید .. می گم ... از تو وام...
-
.............
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 02:07
نگاه کن مرا ... که چگونه طلوع می کند مهرِ تو در شب سرد و ساکتم و چگونه صدای تو ... می برد مرا ... به دیار قشنگ خواب نگاه کن مرا ... که چگونه با تو خوشحالم نگاه کن مرا ... دستانم را بگیر ... و ... بسپار شانه های مهربان خود به نوازش گیسوان من تا حل شویم در نگاه هم .. تا نماند دگر من .. یا .. که تو .. تا ما شویم در کنار...
-
.............
جمعه 21 مهرماه سال 1391 01:44
با من چای می نوشی ؟؟؟ در این هوایِ سرد ؟؟؟ یک جرعه تو ... یک جرعه من ... چه می چسبد
-
.............
جمعه 21 مهرماه سال 1391 01:43
عجب نوایِ دل انگیزیست .. نوایِ دلی که عاشقانه است .. همچون تپشهایِ آرامی که دو قلب در کنارِ هم دارند .. و چه شادمانه می خندد دلِ من .. با شنیدنش .. و چه لبریز می شوم زِ حسی که نه گفتنیست .. نه دیدنیست .. حسی که فقط و فقط ... با بوسه ای چشیدنیست ...
-
.............
جمعه 21 مهرماه سال 1391 01:43
چه بیخواب شده دلم ........ در نیمه شبی تب آلود و وهم زا ....... در دریایِ بیکرانه یِ احساسش ...... عجب .. خلوتِ پُری دارد ..... خلوتی که پُر است از خیالی که خواب از سرش ربوده است .... خلوتی که پُر از تصنیفی ناسُروده است ... خلوتی پُر از یک غمِ سنگین .... غمی که هیچ خنده ای .. حریفش نبوده است.....
-
.............
جمعه 21 مهرماه سال 1391 01:43
گاهی یک خیال .. می رسد به دادِ دلم خیالی که می گیرد از نگاهم .. همه غمهایم را و مدام .. نگرانِ احساسِ من است که مبادا .. شیشه یِ نازکِ دلم را غباری بیقرار .. فرا گیرد من با این خیال هر شب قراری دارم قراری در اوجِ بیقراریِ دلم و من دلخوشم با این خیالِ خامِ دلم هیچ واقعیتی دگر طلب نمی کند دلم در این خیال ... تنها ... من...
-
.............
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 00:37
امروزِ دلِ من آرام است ...... کاش هیچ اتفاقی بر هم نزند آرامشِ مرا ..... کاش دنیا با من مهربان باشد .... و من .. در خیالاتِ سپیدم .. به بیکرانِ آبی برسم .. آنجا که وسعتش .. نگاهم را عمیقتر می کند .. آنجا که آرام است و رام .. کاش .. در خیالاتِ سپیدم .. به آسمانها برسم .. از آن بالا .. حتم دارم که زندگی قشنگتر است .. از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 00:37
کجاست دستی که مرا تاب دهد در اندیشه هایِ گرم چرا پشتِ من خالیست ؟؟ بر تابِ احساسِ بیتابم .. تاب می دهم خود را نگاهی پشتِ سر دارم .. تا شاید .. ببینم دستِ گرمی را نگاهم خیره می ماند ... دلم خوب می داند که دیگر هیچ دستی .. تاب نخواهد داد .. تابِ بیتابِ احساسم و من .. باز هم تنها .. تاب خواهم خورد .. در میانِ باغِ احساسی...
-
.............
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 23:40
کجاست دستی که مرا تاب دهد در اندیشه هایِ گرم چرا پشتِ من خالیست ؟؟ بر تابِ احساسِ بیتابم .. تاب می دهم خود را نگاهی پشتِ سر دارم .. تا شاید .. ببینم دستِ گرمی را نگاهم خیره می ماند ... دلم خوب می داند که دیگر هیچ دستی .. تاب نخواهد داد .. تابِ بیتابِ احساسم و من .. باز هم تنها .. تاب خواهم خورد .. در میانِ باغِ احساسی...
-
.............
شنبه 15 مهرماه سال 1391 00:03
اول سلام به تو خدا ... بعدم سلام به من .. به ما ... سلام به آفتاب و تازگی ... سلام به شور و حال زندگی ... سلام به پرنده ی نغمه خوان ... که تازه می کند هوای روح و جان ... سلام به آسمون .. به برگ .. به خاک ... سلام به شبنم نشسته به روی تاک ... شکر آفتابت ای پرورگار من .. که همیشه در دل خسته ام .. رنگین کمان می سازد...
-
.............
جمعه 14 مهرماه سال 1391 00:16
در من ... کودکی امروز ... داد و قالی کرد مرا از هر چه حسِ بد ... کودکِ قلبم .. خالی کرد کودکی امروز ... به من می گفت : مشو غمگین اگر روزی پایِ دلت لغزید ... اشتباهی کرد کودکِ قلبم به من می گفت : مگو این دل چقدر خسته است ... مگو این کوچه بن بست است ... مگو دربها همه بسته است ... مشو نومید .. مشو بی شوق .. مشو غمگین .....
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:33
وقتی که خسته ای .. وقتی که با غمِ دلت نشسته ای وقتی هیچ چیز .. خوشایندِ دلِ تو نیست تو می مانی و لبی که .. با اصرارِ تمامِ دلت .. آن را محکم تر از همیشه بسته ای و از پشتِ این درِ بسته ... فریادت را در نگاهت آنچنان می ریزی که طوفانی می شود دلت ... بغض می کند ابرِ نگاهِ تو و اینجاست که باز دوباره .. تو و دلت .. بیقرارِ...
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:33
دل که تنگ میشه .. خسته از این همه دوز و کَلَک .. خسته یِ نیرنگ می شه کُنجِ خلوتِ خاموشِ خودش .. منتظرِ می شینه .. که یکی بیاد .. که با خیالِ یادش .. بتونه خوابایِ رنگی ببینه .. یکی که دوست داشتنشو .. دوست داشته باشه .. نه یکی که دوست داشتنِ او .. باعثِ رنجشش میشه .. آخه اصلا اینطوری نیست که همه ی دوست داشتن ها .. به...
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:32
نفست باران است . دل من تشنه باریدن ابر، دل بی چتر مرا مهمان کن.....
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:32
جایی پشتِ پرچینِ شب .. لَختی بایست و درنگ کن آنجا که .. ماه .. عکسِ دلش را در زلالِ آبِ برکه ها نظاره می کند آنجا که .. تو هستی و صدایِ بیشه زار جایی .. کنارِ یادی .. یا که خاطره ای و لبانت را تَر کن از شرابِ عشق مست شو .. با صدایِ پایِ آب مست شو .. با شرابی که غیرِ انگوریست با شرابی که .. مستی اش .. یک شب .. یا .. دو...
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:31
دیشب هم گذشت ... من جورِ عجیبی .. غریب بودم ... در کنارِ آسمانِ شب آنقدر که داد و قال می کرد ... و می گرفت از دلم .. لذتِ شُر شُرِ باران ... دیشب هم گذشت ... من هم گذشتم از دیشب ... من هم گذشتم از هجومِ افکارم ... من هم گذشتم از هر چه که خسته ام می کرد ... و چه خوب!!!! چه خوب که می گذرند ثانیه هایِ بیقراریِ ما .. و چه...
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:31
همیشه یکی هست که دوست داشته باشد .. او .. دلت .. همیشه یکی هست .. که امیدِ او باشی .. همیشه .. یکی .. نیازمندِ شنیدنِ توست .. همیشه .. یکی هست .. که جانِ او باشی ...
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:31
دستت را به دستانِ خیالِ من بده بگذار .. ببوسم لبانِ خیالِ تو را بگذار .. مست شوم از نگاهِ زیبایت تا یادِ دلپذیرِ تو پر کند خالیِ جایت دستت را به دستانِ خیالِ من بسپار تا نگردد دلهامان .. جایِ غصه یِ بسیا
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:30
هستی .. یک جا .. خیلی دور .. زیااااد نزدیک .. با صبر و غروری بی نظیر و رویائی .. هستی .. یک جا .. خیلی دور .. زیاااااد نزدیک .. همان گونه که دوست دارم .. آرام و دلپذیر .. هستی .. یک جا .. خیلی دوور .. زیااااد نزدیک .. که نفسهایِ عاشقانه می کشی .. تصنیف هایِ عاشقانه می خوانی .. که مرا .. کُنجِ آن خلوتِ تنهائیِ خود .....
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:29
مهربانی .. آبیست که از دل زمین می جوشد .. همه را به سمت خود می خواند و کنارش بیتوته می کنند .... و همه از سرچشمه اش می نوشند و سیراب می شوند اما عشق .. شرابیست که از عمق دل تنها برای یک نفر می جوشد و تنها یک نفر را مست خود می کند. دلی که برای همه می جوشد ...( نه این که دل نباشد ها !!) هست ... اتفاقا دل مهربانی هم هست...
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:28
بنگَر .. در نگاهِ دلم .. تا که شاید .. کمی آرام بگیرد این دلم بگذار فکر کنم .. که .. یکی .. درست نگاه می کند در من بنگَر .. در نگاهِ دلم .. و .. بخوان .. حرفهایم را .. که مدام .. میریزم در نگاهِ خویش .. خسته از فریاد زدنم .. بشنو سکوتم را .. و بِچِش .. طعمِ .. فریادهایِ بیصدایِ دلم .. حتی اگر که طعمَ آن .. جمع کند .....
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:25
کاش امشب فرشته می شدم ... فقط همین امشب ... و نرم نرم به خوابِ تو می آمدم ... کاش می خواندم در گوشِ ستاره ها وِردی ... که هر کدام تَک به تَک .. یک ترانه می شدند ... ترانه یِ شادی برایِ تو .. ترانه ای شبیهِ لالایی ... و تو آرام در بسترت تا صبح لبخند می زدی به رویِ آسمانِ شب ... کاش امشب فرشته می شدم .. فقط همین امشب...
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:24
من .. می خندم .. کودکانه و دور از هر چه غصه که هست .. در کنارِ دلی که .. کودکانه می خواهم دلِ او .. حتی اگر که او .. بزرگسالِ عاقلی باشد ... من کنارِ دلش .. دیوانه وار .. می خندم .. من کنارِ دلش .. که لبالب از تشویش شده است .. کودک وار .. پای می کوبم بر زمین .. و .. در به روی غصه می بندم .. به این امید که او هم .. با...
-
خدایا با من باش
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:23
من یاد گرفته ام .. که فراموش کنم هر چه که به گریه می اندازد دل و نگاهم را یاد گرفته ام .. که بگذرم از کنارِ اشک .. و قوی سازم دل را .. می دانم که .. هیچ طوفانی .. تا ابد نخواهد ماند ... منکرِ غم .. نخواهم شد اما .. با لبخند قهر نخواهم کرد و می دانم که زندگی .. معجونیست از همه چیز این من هستم که باید خود را تطبیق دهم...
-
( ......... )
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:23
گفتم خسته است دلم .. کمی تیمار کن مرا گفتی چگونه ؟؟ تو یادم بده گفتم عمریست به تیمارِ دلت نشسته ام هنوز هم سوال می کنی که چطور می شود دلی را نوازش کرد؟؟ عمری دانه دانه کردم دلم را همچون حَبّه ی انگور .. ریختم در کامِ تو .. دانه دانه عشق می خوردی تک به تک .. ( تو ).. دانه هایِ دلم لبریز می شد دلت از شرابِ عشق و ... (...