حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

شانه هایِ دلم .. پیشکشِ تن و جانِ خسته ات .. به این امید که شاید


 

سلام .. سلام به تو و تمامِ دردهایت

سلام به تار به تارِ موهایت

سلام به تو که ندیده .. در دلم هستی

سلام به تو و نگاهِ کم نایَت  

بیا .. بیا بنشین .. کمی کنارِ دلم

بیا .. بیا .. که بنشینم کمی .. کنارِ غمهایت

بیا .. بیا .. تقسیم کن با من

تمامِ اشکها .. غصه ها .. و .. آه هایَت

سخت است .. به تنهایی .. کشیدنِ بارِ این همه درد

بیا .. بیا .. بده به من و دلم .. کمی زِ دردهایت

کاش می شد .. که من بگیرم از دلِ تو

ذره ای .. فقط ذره ای ... زِ  غمهایت

چگونه می پرسی تو .. حالِ مرا

وقتی .. می بینم که خنده پر کشیده از رویِ لبهایت

کاش من .. آنچنان قدرتی داشتم

که بگیرم .. هر چه درد  را .. از سر .. تا پایَت

به این امیدم که خودت .. آن قدر قوی باشی

تا من ببینم که یه روز .. خوب شده حالَت

می سپارم تا همیشه تو را به خدای دلم

به این امید که .. حالت را خوش کند ..

خوب کند همه جایَت ..

راست گفتی .. من هیچوقت مثل تو درد نکشیده ام شاید

اما .. خوب می فهمم .. معنیِ دردت را

خوب می فهمم معنیِ حسِ امروزت

خوب می فهمم معنیِ نگاهِ سردت را

از تو .. من .. اینجا .. همین حالا

می خواهم که بجنگی با همه غمها

سخته .. درسته می دانم

اما .. مگذار .. درد و غم

بگیرد از دلت ( امیدت ) را

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد