حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

مردِ قصه هایِ من .. مردِ قصه هایِ دل .. با من نشسته است .. رویِ

               

 

نه !!

نیمکتِ دل خالی نیست ...

نیمکتِ دل پُر از ( تو ) ستُ .. فقط ( تو ) نشستی بر آن

و چنان لبریزی از احساسِ دلم ... که شکوفا شده ای

که در این گلشنِ زیبایِ بهار ... غرقِ تمنا شده ای

نه!!

نیمکتِ دل خالی نیست ...

می درخشی تو بر آن ...

همچو نیلوفر ویاس .. یا که آن غنچه ی ناز

که در باغِ اقاقی ها .. می روید باز

و ( من ) ...

چه سرمستِ توام ..

سرمستِ ( تو ) ..

که غرقِ دلمی ..

و چه می خندیم ( ما ) ..

و چه زیبا .. دل می بندیم به ( بهار ) ..

در بهاری که جهان نو شده است ..

دلِ ما .. از حسِ بهار پُر شده است ..

از حسی که .. سختیِ دوران را .. به او راهی نیست ..

از حسی که .. ( من و تو ) ..

ذره ذره .. با لذت ..

می چشیم .. حتما از آن ..

رویِ ایوانِ دلم .. میهمانیست ..

که در صدرِ مجلسِ آن ..

تو نشستی مغرور ..

و لبخندی بر لبانِ دلِ من کاشته ای ..

بَه چه لبخندی .......

مستم من از آن .........

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد