حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

شوق باران

گر شوق بارانم نبود .. ترس از رعد و برق مرا می کشت

ای خدایی   که به آسمانت  باران و به دل من تازگی دادی

روزت گرچه همچو شب تاریک شده است اما

صدای قطره ها که می خورند به سنگفرش کوچه ها

همین صدای بی صدایشان .. گوشم را آنچنان پر کرده

که رعد هم نمی تواند مرا بترساند

برق هم که می زند آسمان پر بارانت

به این فکر می کنم که .... به !!! ... چه بارانیست

ممنون از تو ای خدا ..

که به من آموختی که در هر چیز که می بینم قشنگی جستجو کنم

ممنون از تو ای خدا ..

که به من صبر دادی و دلی که عاشق بارانست

ممنون از تو ای خدا ..

 که هر وقت دلم طوفانیست .. به یاریم می آیی

دیشب دل من پر ز طوفانی بود

 که باران امروزت انگار همه گرد و خاکش را شست

تا صبح ستاره ای هم نبود که بشمرم ..

 صدای تگرگ و قطره هایت هم گنگ بود

تا که آخر آسمانت غرید ..

 تا که آخر برق نگاهش فریاد شد و بارید

و به دلم تازگی بخشید

زیر باران خواهم شست دوباره جانم را

ممنون از تو ای خدا که همیشه خوب کرده ای حالم را

دوستت دارم ای خوب .. مرسی که مثل آدمهات نیستی و محاله تنهام بذاری

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد