حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

گاهی جه بجگانه دلم بیتاب می شود

        

 

در من کودکی ... چشم به آسمان دارد

 و نگاهِ  خود را بر نگاهِ ابرها دوخته است

ابرهایی که لبالب از بارانند

و لبریز از فریاد ...

در من کودکی آهسته زیرِ لب می خواند

سرودِ هستیِ خودش

( یکی بود ... یکی نبود )

همان قصه ی همیشگی

که خواب می کند همه را

و کودک دل من .. نمی داند که چرا .. همیشه بیدار است

شاید .. چشم انتظارِ یک لالاییست

نه قصه ای که در آن هیچوقت کلاغها به خانه نمی رسند

شاید که این دلم .. تشنه ی نوازش است

دلم .. این دل کودکانه ی بارانی

باز هم نمی دانم!!!

پس چرا گاهی .. هیچ نمی دانم ..

گاهی .. عجب بچه می شود دلم ..

گاهی .. عجب مثل بچه ها .. بیتابی می کند دلم

 
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد