نفس بکش دلم

 

من اگر که گاه ... حرفهایم قشنگ و شاعرانه می شوند

من اگر که گاه ... نفس هایم را عاشقانه می کشم

من اگر که گاه ... در نبض لحظه ها چون رود جاری می شود دلم

می خواهم به خودم ثابت کنم که ....

می توان با همه ی غمها و مشکلات باز هم نفس کشید

می توان وقتی در میان راهِ زندگی خسته است دلم ..

دوباره تکیه کرد به زانوانِ خویش ...

وقتی همه ی حسم را جمع می کنم یک گوشه در دلم ...

و بعد ... جایی ... شاید کنارِ برکه ای ... یا کنارِ حتی یه شاخه گل

حسم را می ریزم در نگاهم و می ریزم به پایِ این تصویرهایِ قشنگ

می خواهم به خودم ثابت کنم ...

که می توان در میان گریه ... خنده کرد

که می توان با یک قطره هم ... رویشی دوباره داشت

که می توان در دلِ کویر ...زایشی دوباره داشت

که می شود بارور کرد .... کویرِ دل

که می شود باور کرد خنده را

که می توان .....

که می توان عاشقانه زندگی را نفس کشید