عاشق نگاهی هستم که حرف می زند با نگاهِ من
نگاهی که الفبایِ عاشقی دارد
نگاهی که پشتِ پلکِ صاحبش
بیقرارِ خیره شدن به نگاهِ من است
و من دوست دارم این نگاهِ عاشق را
که وقتی حرف کم می آورد
از لبخندش کمک می گیرد
و دستانی که عاشق و گرمند
خدا می داند که چقدر
عاشقِ این نگاهِ عاشقم
عاشقِ لبانی که می خندند
عاشقِ دستانی که نوازش بلدند
و صورتی که مهربان و آرام است