بس است بیتابی ... کمی آرام بگیر ای دل

با بیقراریِ دلت ... نساز و نسوز

هیچکس .. در کنارِ بیتابیّت نمی ماند

و تو در تنهایی .. غمگین تر می شوی

آدمها ..

هیچوقت بیقراریِ دلت را تاب نمی آورند

بسکه هر کدام .. بیقرارتر از دلِ تواَند

کمی آرام بگیر ای دل

تا مایه یِ آرامشان باشی

تا که حس کنی .. آن احساسی را می دهی به دلشان

که همیشه آرزویت بود

حتی اگر که تا ابد .. خودت .. در حسرتِ قطره ای از آن باشی

کمی آرام بگیر ای دل ..

بنگر به حسِ جاری شده در روز

بنگر به آسمانِ نیلی رنگ

بنگر به لحظه لحظه یِ امروز

و بشنو صدایِ پایِ ثانیه هایی که منتظرِ قدومِ تواّند

قدمهایت را آرام .. بردار

با لبی لبالب از لبخند

شاید کسی از کنارِ لبخندت

با لبخند رد بشود

شاید کسی با لبخندت

روزش .. روزِ بهتری بشود

تا تو هم خوشحال شوی از شکوهِ این لبخند

آرام باش دلم .. بشنو نوایِ پرنده را

در گوشت آهسته می گوید

فرشته .. تباه نکن دل را