حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

خدایا با خودم قهرم ..... تو آشتی باش با من

در هجومِ آرزو .... در کنار بازیهایِ سرنوشت

مانده ام خدای من ... چطور .... گلِ مرا سِرشت

که اینچنین می لرزد دلم ... با حتی یک نسیم

که اینچنین می ترسد دلم ... از صدایِ رعد

یا چطور می شود که شب .. این شبِ قشنگ و خواستنی

برایِ من چنین دلگیر می شود

از آن طرف دوباره چه می شود که من با همان  نسیم

می خندم به روی زندگی

با همان صدای رعد به دلم مژده ی باران می دهم

یا که چگونه می شود که گاه در همان  شب سیاه ..

 دل می دهم به ابر؟

خدای من خودت بگو ...

خودت بگو ..

که من چرا .. گاه اینچنین خسته می شوم

یا چطور ..

چگونه می شود که گاه از هر چه غصه که در عالم است

رَسته می شوم ؟؟

خدایا خودت بگو ...

مرا چه می شود ؟؟

که مدام پُر و خالی می شوم از احساسات رنگارنگ

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد